سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایرج مختارنیا - آموزگارنوین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از یکدیگر مَبُرید و به یکدیگر پشت مکنید و با یکدیگر دشمنی و کینه مَوَرزید و برادر هم باشید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
امروز: یکشنبه 103 آذر 4


  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/3/14 و ساعت 1:14 صبح | نظرات دیگران()

    بچه ها به ? دلیل دوست داشتنی هستند:

    ?.گریه می کنند چون گریه کلیدبهشته.

    ?.قهرکه می کنند زودآشتی می کنند چون کینه ندارند.

    ?.چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند.

    ?.باخاک بازی می کنند چون تکبر ندارند.

    ?.خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزو های دراز ندارند.



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در جمعه 88/3/8 و ساعت 6:58 عصر | نظرات دیگران()

    حالااین الگو چیست ؟ دارای 5 مرحله است. توجیه میکنم که این مرحله را معلمین در نظر داشته باشند. 

    گام اول : در این الگو تعیین هدفهای تدریس است ما به عنوان معلم وقتی وارد کلاس میخواهید بشوید مشخص کنیدهدف چیست وچه تغییری میخواهید ایجاد کنید .

    گام دوم: هدفشان مشخص که شد رفتار ورودی را مشخص کند رفتار ورودی یعنی چه؟ پیش دانسته های فردی یا پیش نیازهای علمی فرد در آن زمینه که میخواهید تدریس کنید.

    براساس بحث ارتباط ، اگر بخواهیم ارتباط را برقرار کنیم باید نکات مشترک را با فرد مورد توجه قرار بدهیم .

    هدف من مشخص است. پایه علمی فرد مشخص است، میآیم روش و وسایل تدریس را پیش بینی میکنم ، چه ابزار و متدلوژی میخواهم بکار ببرم بعد از مشخص کاردن آنها سازماندهی شرایط و موقعیت میپردازیم . این ابزار وم محتوایی که در اختیار من است .

    چه جوری سازماندهی کنم چه جوری طراحی کنم که بتوانم سریعتر به هدف برسم.

    وقتی سازماندهی کردم وموقعیت را مشخص کردم در واقع دارم اجرا میکنم چون در تعریف تدریس اشاره شد تدریس یعنی ایجاد شرایط تغییر برای شاگرد.

    آن هم با برنامهریزی منظم سیستماتیک. اینجا اجرای سازماندهی شرایط را همان اجراء و منظم و مرتب کردن مجموعه عناصری که لازمه رسیدن به هدف باشد.

    نکته آخر ارزشیابی است. من باید ببینم عملکرد خودم را، که آنچه را مد نظر داشتم رسیدم یا نه این یک الگو است.
    منبع : شعبانی ، حسن (1382) روش و فنون تدریس، انتشارات سمت 



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در جمعه 88/3/8 و ساعت 10:13 صبح | نظرات دیگران()

    کلمة پروژه, برای اولین بار در سال 1900 در قسمت کارهای دستی دانشگاه کلمبیا به کار برده شد و مفهوم آن در نزد عموم عبارت بود از یک مسالة وسیع و مهم که جنبة عملی دارد و فراگیرندگان بدان علاقمندند, ولی بعدها به موضوع هدف و الهامات فراگیرنده بیش از جنبة عملی آن تاکید شد. بنابراین پروژه به مفهوم کلاسی از «الهامات فراگیرنده» سرچشمه می گیرد و باعث ازدیاد علاقه در او می شود. این روش, در موقعی های طبیعی ارزش تربیتی دارد و جنبة تجربی آن زیاد است و از آنجا که در این روش- به ویژه پروژه انفرادی- تقسیمات تصنعی دروس و ارتباط غیر منطقی آنها از میان می رود, موثرترین راه برای یادگیری عمیق و پایدار است.

    محاسن روش واحد پروژه عبارتند از:

    1- رابطة مناسبی بین فراگیرنده و معلم ایجاد می کند و باعث تشویق فراگیرنده به یادگیری می شود.

    2- چون فراگیرنده در طرح هدف و فعالیت ها سهیم است, تمایل شدیدی به یادگیری دارد.

    3- با این روش, اعتماد به نفس فراگیرندگان و جرأت آنها در اظهار نظر تقویت می شود.

    4- این روش, رغبت فراگیرندگان را نسبت به فعالیت های تربیتی افزایش می دهد و حس بردباری آنها را نسبت به عقاید مخالف تقویت می کند.

    5- در این روش, حس همکاری فراگیرندگان تقویت می شود.

    6- روش مطالعه, استفاده از منابع, نوشتن و تنظیم مطالب در فراگیرندگان تقویت می شود.

    محدودیت های روش واحد پروژه عبارتند از:

    1- ممکن است در این روش وقت زیادی تلف شود.

    2- فرصت زیادی برای تمرین و فعالیت های دسته جمعی کلاسی موجود نخواهد بود.

    3- پروژه هایی که متناسب وضعیت رسمی مدارس باشد کم است.

    4- احتیاج به امکانات فراوان و معلمان چیره دست دارد.

    منبع : برگرفته از نوشته های ایرج مختارنیا



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/3/7 و ساعت 10:10 عصر | نظرات دیگران()

    معلم در کلام امام خمینی (ره):

    نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند.

    تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.

    معلم در سخنان مقام معظم رهبری:

    دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند.

    اگر می بینید که امیرمؤمنان، مولای متقیان علی (ع) می فرماید: «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛ هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.» این بیان برای ما درس است تا معلمان، قدر خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است. 

    معلم در کلام استاد مطهری:

    معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.

     منبع نشریه روبه فردا (اردیبهشت ماه 88) ؛ اداره ی آموزش و پرورش خداآفرین



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/3/7 و ساعت 9:52 عصر | نظرات دیگران()
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
    الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
    الهی، «یا مَن یَعفو عن الکثیر و یُعطی الکثیرَ بالقَلیل»، از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!
    الهی، سالیانی می‌پنداشتم که ما حافظ دین توایم، «استغفرک اللهمّ». در این لیله الرغائب 1390 فهمیدم که دین تو حافظ ماست، «أحمدک اللهمّ»!
    الهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
    الهی، ما همه بیچاره‌ایم و تنها تو چاره‌ای، و ما همه هیچ کاره‌ایم و تنها تو کاره‌ای.
    الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعمتَ فَزِدْ»!
    الهی، شأن این کلمه کوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علیُّ یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
    الهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
    الهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم.
    الهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
    الهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خسته‌ام؛ راه بسیار می‌روم و مسافتی نمی‌پیمایم. و ای من اگر دستم نگیری و رهایی‌ام ندهی!
    الهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛ «یا باسط» بسطم ده، و «یا قابض» قبضم کن!
    الهی، دست با ادب دراز است و پای بی‌ادب؛ «یا باسطَ الیَدَیْنِ بالرَحمه، خُذ بِیَدی»!
    الهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده‌اند و م از ترک دنیا زده‌اند، تا دنیا بدیشان روی آورد، جز وی همه را پشت پا زده‌اند. این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبی علی دینک!»
    الهی، ناتوانم و در راهم و گردنه‌های سخت در پیش است و رهزن‌های بسیار در کمین و بار گران بر دوش. «یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم،صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین!»[1]
    الهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده‌ام، از انس و جان شرمنده‌ام، حتی از روی شیطان شرمنده‌ام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
    الهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم، تو از ما بگذر!
    الهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟
    الهی، عارفان گویند «عَرِّفنی نفسَک»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نفسی!»
    الهی، اهل ادب گویند به صدرم تصرفی بفرما، این بی‌ادب گوید بر بطنم دست تصرفی نه!
    الهی، در راهم، اگر درباره‌ام گویی «لمْ نَجِدْ له عَزْماً»[2] چه کنم؟
    الهی، آزمودم تا شکم دایر است، دل بایر است. «یا مَن یُحیی الأرض المیته» دلِ دایرم ده!
    الهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.
    الهی، همه از تو دوا خواهند،‌و حسن از تو درد.
    الهی، آن خواهم که هیچ نخواهم.
    الهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی‌رسد، «فلک الحمد!»
    الهی، ما را یارایِ دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم؟!
    الهی، همه گوینده بده، حسن گوید بگیر.
    الهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دل آسوده.
    الهی، همه آرامش خواهند، و حسن بی‌تابی؛ همه سامان خواهند، و حسن بی‌سامانی.
    الهی، چون در تو می‌نگرم از آنچه خوانده‌ام شرم دارم.
    الهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر.
    الهی، از من پرسند توحید یعنی چه، حسن گوید تکثیر یعنی چه.
    الهی، از نماز و روزه‌ام توبه کردم؛ به حق اهل نماز و روزه‌ات توبه این نااهل را بپذیر!
    الهی، به فضلت سینه بی‌کینه‌ام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما!
    الهی، عقل گوید «الحَذر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»؛ آن گوید دور باش، و این گوید زود باش!
    الهی، ضعیف ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.
    الهی، آن‌که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.
    الهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو داراییِ منی.
    الهی، در ذات خودم متحیّرم تا چه رسد در ذات تو.
    الهی، نعمت سکوتم را به برکت «واللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاء»[3]، اَضعافِ مضاعفه گردان!
    الهی، به لطفت دنیا را از من گرفته‌ای، به کرمت آخرت را هم از من بگیر!
    الهی، روزم را چون شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی!
    الهی، حسنم کردی، اَحسنم گردان!
    الهی، دندان دادی، نان دادی؛ جان دادی، جانان بده!
    الهی، همه از گناه توبه می‌کنند، و حسن را از خودش توبه ده!
    الهی، گویند که بُعد، سوز و گداز آوَرَد؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده!
    الهی، خودت گفته‌ای «ولاتَیْأسُوا من رَوْحِ الله»[4]، ناامید چون باشم؟
    الهی، انگشتری سلیمانی‌ام دادی، انگشت سلیمانی‌ام ده!
    الهی، سرمایه کسبم دادی، توفیق کسبم ده!
    الهی، اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه می‌کردیم؟
    الهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا إله الّا الله» گویم.
    الهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانه‌ات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوانه تو است.
    الهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
    الهی، علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است؛ ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا!
    الهی، اثر وصنُع توام، چگونه به خود نبالم.
    الهی، دو وجود ندارد و یکی را قرب و بُعد نَبُودَ.
    الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی‌ام بیفزا!
    الهی، تا کعبه‌وصلت فرسنگ‌هاست و در راه خرسنگ‌ها، و این لنگ به مراتب کمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند: «به کجا می‌روی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»
    الهی، دل داده معنا را از لفظ چه خبر و شیفته مسمّا را از اسم چه اثر.
    الهی، کلمات و کلامت که این قدر شیرین و دلنشین‌اند، خودت چونی؟
    الهی، اگر از من پرسند کیستی، چه گویم؟
    الهی، هر چه بیشتر فکر می‌کنم دورتر می‌شوم.
    الهی، گروهی کوکو گویند و حسن هوهو.
    الهی، از گفتن «یا» شرم دارم.
    الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
    الهی، محبّت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، که آن اثر است نه این؛ با این که اِعداد است و علّیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما که علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ «یُحِبُّهُم»[5] کجا و «یُحبُّونَهُم»[6] کجا؟!
    الهی، از کودکان چیزها آموختم، لاجرم کودکی پیش گرفتم.
    الهی، چون است که چشیده‌ها خاموشند و نچشیده‌ها در خروش؟
    الهی، از شیاطین جنّ بریدن دشوار نیست، با شیاطین انس چه باید کرد؟
    الهی، خوشدلم که از درد می‌نالم، که هر دردی را درمانی نهاده‌ای.
    الهی، در خلقت شیطان که آن همه فواید و مصالح است، در خلقت ملک چه‌ها باشد؟
    الهی، دیده را به تماشای جمال خیره کرده‌ای، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان!
    الهی، خنک آن کس که وقف تو شد!
    الهی، شکرت که دولت صبرم دادی تا به مُلْکَت فقرم رساندی.
    الهی، شکرت که از تقلید رَستم و به تحقیق پیوستم.
    الهی، تو پاک آفریده‌ای، ما آلوده کرده‌ایم.
    الهی، پیشانی بر خاک نهادن آسان است، دل از خاک برداشتن دشوار است.
    الهی، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوم تُبْلَی السَّرائر»[7] چه کنیم؟
    الهی، شکرت که کورِ بینا و کرِ شنوا و گنگِ گویایم.
    الهی، درویشان بی‌سروپایت در کنج خلوت، بی‌رنج پا سیر آفاق عوالم کنند، که دولتمندان را گامی میسّر نیست.
    الهی، اگر گُلم و یا خارم از آنِ بوستان یارم.
    الهی، انسان ضعیف کجا و حمل قول ثقیل کجا.
    الهی، چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می‌رمند و ددان رامم نیستند.
    الهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟
    الهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی؛ و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبی.
    الهی، حلقه گوش من، آن درّ ثمینِ «أنا بدّک اللازم یا موسی».
    الهی، علف هرزه را وجین توان کرد، ولی از تخم جرجیر، خس نروید.
    الهی، حق محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است؛ «اللهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد!»
    الهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد.
    الهی، چون در تو می‌نگرم، رعشه بر من مستولی می‌شود؛ پشه با باد صرصر چه کند؟
    الهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت می‌برد و دل از لقای ذوالجمال.
    الهی، انسان را قِسطاس مستقیم آفریده‌ای، افسوس که ما در میزان طغیان کرده‌ایم.
    الهی، شکرت که نعمت صفت ایثارم بخشیدی.
    الهی، نعمت ارشادم عطا فرموده‌ای ، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما!

    الهی، مصلّی کجا و مناجی کجا؛ تالی فرقان کجا و اهل قرآن کجا؛ خنک آن که مصلّی مناجی و تالی فرقان و اهل قرآن است!
    الهی، عارف را با عرفان چه کار، عاشقْ معشوق بیند نه این و‌آن.
    الهی، توانگران را به دیدن خانه خوانده‌ای، و درویشان را به دیدار خداوند خانه؛ آنان سنگ و گل دارند، و اینان جان و دل؛ آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا؛ خوشا آن توانگری که درویش است!
    الهی، قیس عامری را لیلی، مجنون کرد، و حسن آملی را لیلی آفرین؛ این آفریننده دید، و آن آفریننده را در آفریده؛ بر دیوانگان آفرین!
    الهی، اگر عنایت تو دست ما را نگیرد، از چهل‌ها چلّه ما هم کاری برنیاید.
    الهی، خوشا آنان که همواره بر بساط قرب تو آرمیده‌اند!
    الهی، شکرت که این تهیدست پا بست تو شد.
    الهی، خوشا آنان که در جوانی شکسته شدند، که پیری خودْ شکستگی است!
    الهی، عقل و عشق، سنگ و شیشه‌اند؛ عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
    الهی، اگر کودکان سرگرم بازی‌اند، مگر کلانسالان در چه کارند؟!
    الهی، شکرت که پیر ناشده استغفار کردم، که استغفار پیر استهزا را ماند.
    الهی، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
    الهی، کی شریک دارد تا تو را شریک باشد.
    الهی، من واحد بی‌شریکم، چگونه تو را شریک باشد.
    الهی، خوشا آن دم که در تو گُمم!
    الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ «اَنت اَنت.»
    الهی، نه خاموش می‌توان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه کنیم، در گفتن چه گوییم؟
    الهی، تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد، آن که را دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟
    برگرفته از مناجات علامه حسن زاده آملی

    التماس دعا



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/3/7 و ساعت 9:45 عصر | نظرات دیگران()

     قلم و بیان از ترسیم شجاعت ، پایمردى، دیانت و درنهایت رسیدن به قله رفیع شهادت بزرگمردى چون آیت الله مرتضى مطهرى و نقش حیات آفرین ایشان در ابعاد گوناگون به ویژه در بعد فرهنگى عاجز و قاصر است . چرا که او از مزرعه بهار سرشارتر و از سپیده صبح روشن تر و از دیده خورشید بیدارتر است او آموزگارى بود که تا به ابد موج نورش پشت سیاه ظلمت شب را خواهد شکست .

     راه او پیوسته روشنگر بزم محفل عاشقان راه توحید خواهد بود، با شهادت او روز معلم در جمهورى اسلامى ایران تولد یافت . آرى او معلم بود معلم فداکار و دلسوخته آن چه را که خود آموخته بود با سخاوتمندى به دیگران آموخت بذر ایمان را در دلها تشنه حقیقت افشانده ،روح مستعد را صیقل داده خواب غفلت را از قلوب جاهلان به دور ساخته و حیاتى تازه در کالبدزمان و مکان دمید . او بنده خدا بود ،سایه لطف خدا بود ، فرشته رحمتى بود که براى سعادت و نیک بختى فرزندان جامعه اسلامى خلق شده بود او عاشق خدا بود ، به تربیت نسل جوان عشق مى ورزید, ،اوپروانه اى بود که از سوختن پروا نداشت .

     او معلمى بود که در راه تطهیر قلوب و تهذیب نفوس, فوز عظیم شهادت را در آغوش کشیدیک لحظه از تربیت و تزکیه انسان نیاسود تا این که در جوار قرب معبود خویش جاى گرفت .نور تابنده اى بود که به گوش متعلمین خود درس یکتاپرستى را سرود و زنگار انحراف

    و التقاط رااز دلها زدود . او در آسمان تعلیم و تربیت  میهن اسلامى خوش درخشید و مانند ابر بهارى شکوفه هاى ایمان و ایثار را سیراب ساخت .

    شایسته است بگوییم :اى شهریار سرزمین دانش و اى آموزنده الفباى سعادت و توحید, مقام والایت را گرامى مى داریم و به صفاى د ل و به روح درد آشناى تو درود مى فرستیم .

     نویسنده : ایرج مختارنیا 



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/3/7 و ساعت 9:37 عصر | نظرات دیگران()

    در این قسمت از وبلاگ، شما را در مورد نظریه های گوناگون درباره ی مدیریت کلاس درس آشنا می سازم امیدوارم مورد استفاده ی شما عزیزان قرار گیرد:

    معلمان عموما نمی­خواهند کنترل خود بر دانش­آموزانشان را از دست بدهند. به معلمان آموزش داده شده است که علامت معلم خوب این است که بر کلاس کنترل داشته باشد. (تایلور 1987). مقدار کنترلی که معلمان اعمال می­کنند از طرف مدیریت مدرسه به عنوان سنجش کیفیت معلم در نظر گرفته می­شود. مدیران مدارس معمولا از معلمی که هرگز کسی را به دفتر مدرسه ارجاع نمی­دهد رضایت دارند و از آن به عنوان دلیل مسلط بودن معلم بر کلاس و خوب انجام دادن وظایف یاد می­کنند. (ادواردز 1994).

     ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در شنبه 88/1/15 و ساعت 11:46 عصر | نظرات دیگران()

    افزایش خلاقیت در سازمانها میتواند به ارتقای کمیت و کیفیت خدمات ، کاهش هزینه ها ، جلوگیری از اتلاف منابع ، کاهش بروکراسی و بالتبع افزایش کارآیی و بهره وری و ایجاد انگیزش در رضایت شغلی در کارکنان منجر گردد .

     حالا ببینیم افراد خلاق چه شخصیتی دارند؟

    1

    ویژگیهای شخصیت خلاق
    1 -استقلال : فرد خلاق عقاید و اندیشه هایش را وابسته به افکار دیگران نمی داند و افکار و کارهای خویش از استقلال بالایی برخوردار است . 
    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/1/13 و ساعت 9:9 عصر | نظرات دیگران()

    یکی از مشکلات مهم در امر یاددهی و یادگیری عدم توجه به خلاقیت و نیز شرایط ایجاد خلاقیت است ولی از آنجایی که خلاقیت مهمترین بعد از نظر آموزشی است باید شرایط ایجاد خلاقیت نیزهم پای آن مورد توجه قرار گیرد.

                                                      1

    همکار گرامی برای خواند شرایط ایجاد انگیزه روی ادامه مطلب کلیک کنید.
    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط ایرج مختارنیا در پنج شنبه 88/1/13 و ساعت 8:26 عصر | نظرات دیگران()
    <      1   2   3   4   5   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    منجات عیدانه
    تبریک عید نوروز 89
    تست هوش
    pleas
    جد اینترنت 40 ساله شد
    اسلام و خانواده
    تبریک ولادت امام زمان(عج)
    روز پدر و تولد امام علی
    یا علی مدد
    شهادت امام علی النقی
    گذری بر قهرمانان عشایر قره داغ
    نتایج جشنواره ی وبلاگ نویسی استان آذربایجان شرقی
    تربیت کودکان به روش آموزشی مونتسوری
    جشن پایان تحصیلی اول ابتدایی
    ولادت فاطمه ی زهرا
    [همه عناوین(61)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا